آشنا- به نقل از سیاوش کسرایی
در آسمان
گروه گله های ابر
ز هر کناره می رسد
به هر کرانه می دود
به روی جلگه ها غبار می شود
درین بهار...آه
چه یادها
چه حرف های ناتمام
دل پرآرزو
چوشاخ پرشکوفه باردار می شود
نگاه من
امید نو بهار من
لبی به خنده باز کن
ببین چگونه از گلی
خزان باغ ما بهار می شود.